جدول جو
جدول جو

معنی علی کران - جستجوی لغت در جدول جو

علی کران
(عَ کَ یَ)
دهی است از دهستان ارشق، بخش مرکزی شهرستان خیاو و دارای 150 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی مردان
تصویر علی مردان
(پسرانه)
علی (عربی) + مرد (فارسی) + ان (فارسی) از رؤسای بختیاری که اصفهان را تسخیر کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علی مراد
تصویر علی مراد
(پسرانه)
مرکب از علی (بلندمرتبه) + مراد (آرزو)، نام یکی از پادشاهان زندیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علنی کردن
تصویر علنی کردن
آشکار کردن، آشکار ساختن، نمایان ساختن، ظاهر کردن، فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم کردن
تصویر علم کردن
راست کردن، افراشتن، برافراشتن،کنایه از آماده کردن، کنایه از تحریک کردن، برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی،
کنایه از ساختن، برپا کردن مثلاً در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود،
کنایه از مطرح کردن، به وجود آوردن مثلاً برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده اند،
کنایه از پهن کردن، چیدن مثلاً بساطش را علم کرد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ)
دهی از دهستان جلال ازرک است که در بخش مرکزی شهرستان بابل واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلی کردن
تصویر چلی کردن
دیوانگی کردن خل خلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علنی کردن
تصویر علنی کردن
آشکار کردن ظاهر کردن فاش کردن آشکار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
راه انداختن بر پا کردن، نامی کردن، تیغ بر کشیدن، آمادن برکشیدن تیغ و مانند آن، مشهور کردن سرشناس کردن، راست کردن بر افراشتن بر پا کردن، تهیه و آماده کردن، یا اوستا علم کردن، از سر و ته لباس زدن، یا دم علم کردن، دم بر افراشتن، یا قد علم کردن، قد بر افراشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
پا ترماندن در اختیار ملت (که دولت نمایندگی آنرا دارد) قرار دادن: (ملی کردن صنعت نفت)
فرهنگ لغت هوشیار
نوبان کردن شاهیار کردن، جانشین کردن ولی قرار دادن، طعامی که، ولیعهد کردن جانشین کردن: (طغرل بک را فرزند نبود الب ارسلان محمد پسر برادرش داود را ول و وصی کرد)، کسی را بمیزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن: (دیشب فلان کس را ولی کردیم و عرق سیری خوردیم خ) ولیکن: استثنا را رساند ولی اما: (ولیکن ز دستور باید شنید بد و نیک بی او نیاید پدید) (شا)، از این جهت بالنتیجه. توضیح ولیکن از (ولکن) عربی ممال شده و بنابراین کاف آن مکسوراست نه مفتوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولی کردن
تصویر ولی کردن
((کَ دَ))
ولی قرار دادن، جانشین کردن، کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
((مِ لّ. کَ دَ))
مالکیت دولت بر بخشی از صنایع وفعالیت های تولیدی یا اقتصادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علم کردن
تصویر علم کردن
((~. کَ دَ))
برپا کردن، برافراشتن، آماده کردن، تهیه کردن، از سر و ته لباس زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
Nationalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
nationaliser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
menasionalisasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
ทำให้เป็นของรัฐ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
לאומיות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
国有化する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
国有化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
kubinafsisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
국유화하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
millîleştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
национализировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
জাতীয়করণ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
राष्ट्रीयकरण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
nazionalizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
nacionalizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
verstaatlichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
nationaliseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
націоналізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
upaństwowić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
nacionalizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ملی کردن
تصویر ملی کردن
قومی بنانا
دیکشنری فارسی به اردو